کد مطلب: ۳۰۱۹
تعداد بازدید: ۱۶۴۵
تاریخ انتشار : ۰۱ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۹:۱۸
اخلاق و روان‌کاوی از نظر اسلام| ۱
هر شیئی از اشیاء و هر موجودی از موجودات در هر مرحله از وجود که قرار گرفته باشند، آن هنگامی ‌‌جزء آن مرحله و مرتبه از وجود محسوب ‌می‌شوند که به کمال در آن درجه نائل شده باشند و تا همان اندازه وظیفه خود را انجام دهند.

اخلاق از دیدگاه اسلام و تمدن اروپا| ۱

 

اخلاق و انسانیّت


هر یک از موجودات عالم دارای خواص و مزایایی هستند که به ‌وسیله‌‌‌‌ اتّصاف بدان خواص به آن مرحله از وجود رسیده‌اند. مثلاً جواهر دارای خاصیّتی است که با وجود آن جواهر شده است و سنگ‌پاره هم خاصیّتی دارد که با آن خصوصیّت به صورت سنگ‌پاره وجود پیدا کرده است. پس اگر از جواهر مزیّت جوهریّه‌اش برطرف گردد با آن سنگ یکسان است. مثلاً زمرّد کمال و خاصیّتی دارد که آن خاصیّت در الماس، آهن و خشت پیدا نمی‌شود و به آن جهت زمرّد شده است و ممکن نیست که آهن یا خشت خاصیّت آن زمرّد را پیدا کنند. این قانون در جمیع موجودات جاری ‌می‌باشد و ضمناً بشریّت هم از این قانون تکوینی همگانی برخوردار است. آدمی ‌‌در میان تمام موجودات نیز خواص و مزایائی دارد که موجب شده است او انسان باشد.
و به بیان دیگر ‌می‌گوییم هر شیئی از اشیاء و هر موجودی از موجودات در هر مرحله از وجود که قرار گرفته باشند، آن هنگامی ‌‌جزء آن مرحله و مرتبه از وجود محسوب ‌می‌شوند که به کمال در آن درجه نائل شده باشند و تا همان اندازه وظیفه خود را انجام دهند. مثلاً شمشیر آن هنگامی ‌‌شمشیر است و در دست یکّه‌تازان قرار ‌می‌گیرد که به مرحله کمال برندگی رسیده باشد. هر شمشیری که از کردار خود باز ماند و کند شد، دیگر شمشیر بر او اطلاق نمی‌شود و جزء آهن پاره محسوب‌‌ ‌می‌گردد. همین طور گل تا آن هنگامی ‌‌در رتبه اختصاصی خود باقی است که دارای بوی معطّر و روح افزا باشد و با گلبرگ‌های شاداب در صفحه بوستان خودنمایی کند و قیافه طنازش را در آغوش نسیم صبحگاهی اعلام نماید.
من برگ گلم، باغ شبستان منست/ آن بلبل خوش لهجه غزل خوان منست
نوباوه شب که شبنمش می‌خوانند/ هر صبح به نیم بوسه مهمان منست
ولی آنگاه که لاشه پژمرده‌اش دستخوش تهاجم باد گردیده و گلبرگ‌های افسرده اش پرپرزنان در لابه‌لای خار و خاشاک اطراف بوته‌اش جا بگیرند، آن هنگام ‌‌از مرحله اختصاصی وجودی تساقط نموده و بر او نام گل زیبا اطلاق نمی‌شود، بلکه با یک علف هرزه تفاوتی ندارد.
همچنین است انسان که اوّل مرتبه از وجود او جماد است، بعد نبات، بعد حیوان و بعد انسان شده است. همان طوری که اگر احساس ظاهری او لغو شود و بی‌حرکت بماند از مرحله حیوانیّت نزول کرده و در مرحله جماد و نبات خواهد ماند. همچنین اگر خواص انسانی و کمال بشری وی که فضائل و سجایای اخلاقی است رخت ببندد، دیگر انسان نخواهد بود.
امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می فرمایند:  
«مَن لَم يَعرِفِ الخَيرَ مِنَ الشَّرِّ، فَهُوَ بِمَنزَلَةِ البَهيمَةِ»[i]؛
«کسی که از نظر او نیکی و بدی یکسان باشد و احساس روانی وی از جهت تمیز خوبی و بدی از بین رفته باشد، چنین انسانی در رتبه چهارپایان است.»
از بهیمی است خوردن و خفتن/ وز ددی دان بدی و آزردن
از فرشته است خوبـی و نیـکی/ ز اهرمن مفسدی و ناپـاکی
بنگر ای خواجه تا کدا‌مـی‌‌ تـو/ ببر خویشتن چه نا‌مـی ‌‌تـو
 

زندگی، روح و اخلاق


دوران نُه ماهه حمل در رحم برای این است که بدن آمادگی زندگی در دنیا را پیدا کند. سلول اوّلیه حیاتی نمی‌تواند بدون توقّف دوران حمل در دنیا زندگی کند و به همان ترتیب رشد و نمو نماید. پس بایستی در طول نه ماه از نظر اعضاء و جوارح کامل شود تا بتواند قدم در دنیا بگذارد و زندگی جهانی خود را آغاز کند. زندگی روح انسان در دنیا نیز به منزله زندگی بدن انسان در رحم است، همانطور که حفظ جنین در دوران حمل لازم است و اگر کوچک‌ترین لطمه‌ای بر او وارد شود از بین رفته و به زندگی این جهان نائل نمی‌گردد، در نتیجه حفظ روح از رذائل اخلاقی در دنیا لازم است. به طوری که اگر روح انسان را صفات و خلقیّات رذیله فرا گیرد، او را از حیات ابدی و زندگی دائم در عالم آخرت بی‌نصیب ‌می‌سازد.
 به همین جهت اعمال نیکو آن هنگامی ‌‌‌می‌توانند به عنوان توشه زندگانی ابدی بشر در عالم آخرت واقع شوند که توأم با محاسن اخلاق باشند و کسی که دارای اخلاقی نیکو نباشد، عمل صالح او هم بی‌نتیجه است. مانند آن خانه‌ای است که در شب تاریک در داخل آن خانه چراغ روشن نکنید ولی در خارج آن چراغ بیافروزید. نور چراغ خارج منزل ظلمت داخل آن را از بین نمی‌برد. کسی که دارای اخلاق‌های رذیله باشد امّا عمل صالح انجام بدهد مثل آن زارعی است که به او ‌می‌گویند: آقای کشاورز علف‌های هرزه را از زراعت خود دور کن! و آن زارع مرتب زراعت را آب بدهد امّا علف‌ها را از ریشه نمی‌کند.
به عرض مبارک رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید:
«إنّ فُلانَةَ تَصومُ النّهارَ وتَقومُ اللّيلَ، وهِي سَيِّئةُ الخُلقِ تُؤْذي جِيرانَها بلِسانِها: لا خَيرَ فيها، هِي مِن أهْلِ النّارِ»[ii]؛
«فلان زن بسیار پرهیزکار است. روزها را به روزه ‌می‌گذراند و شبانگاه را به شب زنده‌داری اشتغال دارد. ولی فاقد سجایای اخلاقی بوده و خلق ناپسندش همسایگان را رنج ‌می‌دهد. حضرت فرمودند: این همه اعمال فراوان حائز مقام ارجمندی در آخرت نگردیده است به جهت اخلاق رذیله‌اش باید در دوزخ معذّب باشد.»
پبغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید:
«إِنَّ سُوءَ اَلْخُلُقِ لَيُفْسِدُ اَلْعَمَلَ كَمَا يُفْسِدُ اَلْخَلُّ اَلْعَسَل»[iii]؛
«اخلاق بد کردار نیکو را فاسد ‌می‌‌ کند. همچنان که اگرمقداری سرکه را درظرفی ازعسل بریزند، طعم ترش و زننده سرکه حلاوت و شهد عسل را زائل می‌نماید.»
 

صحابی پیغمبر در تنگنای گور


سعد بن معاذ از یاران وفادار پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) و از شخصیّت‌های برجسته صدر اسلام به شمار ‌می‌رفت. در معرکه‌های کارزار شرکت ‌می‌جست و فداکاری‌های او اثر بزرگی در پیشرفت اسلام داشت. این مرد با پرونده‌ای ظاهراً روشن و درخشنده از دنیا چشم بربست. خبر مرگ سعد به عرض رسول‌الله(صلی الله علیه و آله و سلّم) رسید. ایشان هم به پاس خدمات ارزنده این مرد جهت بزرگداشت این شخصیّت اسلامی ‌‌دستور تشییع با عظمت از جنازه سعد صادر فرمود و با دست مبارک خود بدن سعد را غسل و کفن نمود.   و در تشییع جنازه وی پیغمبر با پای برهنه بدون ردا حرکت ‌می‌کرد تا وقتی که داخل قبرستان شدند. قبری برای سعد حفر شد. حضرت داخل قبر گردید و با دست خود او را در لحد گذاشت. در این هنگام مادر داغ‌دیده سعد کنار قبر آمد. با دلی مالامال از امید نسبت به سرنوشت فرزند خود اظهار داشت: «یَا سَعد! هَنِیئاً لَکَ الجَنَّة؛ ای سعد! بهشت و نعمت آخرت بر تو گوارا باد». پیغمبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) فرمود:
مادر سعد! به این جزم و یقین از طرف خدا خبر مده. از کجا فهمیدی فرزندت حائز نعم بهشتی گردیده است. متاسّفانه اکنون آن چنان دیواره‌های قبر بدن سعد را در خود فشرده که استخوان‌های وی خورد گردید. اصحاب با کمال تعجّب عرض داشتند: یا رسول‌الله! سعد بن معاذ کسی که تا این اندازه مورد لطف و مرحمت شما بود، چگونه تحت فشار قبر ‌قرار گرفت؟ حضرت فرمود: به خاطر این که سعد در محیط خانواده‌اش بدخلقی ‌می‌کرد.
 

موازنه فضایل و رذائل اخلاقی


از امور شگفت‌انگیز، نظم جهان آفرین است. بشر هر اندازه که درباره نظم عالم فکر کند، واقعاً مات و مبهوت ‌می‌ماند که چگونه امور تکوینی جهان منظّم، هر یک به جای خود ‌قرار گرفته است.
نظم بزرگ، قانون کلّی است که بر جزئیات و کلیّات جهان حکومت ‌می‌‌کند و بزرگ‌ترین دلیل بر وجود پروردگار، برهان نظم آفرین موجودات است.
هنگامی ‌که حضرت موسی(علیه السّلام) وارد دربار فرعون شد، معجزه‌ای که فرعون از او خواست تاریخ گذشتگان بود. «قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَى» موسی برای آن که فرعون را متوجّه هدف خود سازد و خود را نیز تبلیغ نماید، فوراً او را به برهان نظم توجّه داده و فرمود:
«الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِرَاشاً وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجَ بِهِ مِن الثَّمَراتِ رِزقاً لَکُم...»[iv]
علم تاریخ گذشتگان در نزد پروردگار من است. آن خدایی که زمین را مهد آرامش و زندگی بشر و سایه آسمان را بر سر انسان‌ها قرار داده است و از آسمان آب نازل فرموده است.
 این مطلب دلالت بر اهمیّت نظم‌آفرین ‌می‌‌کند و ما هنگامی ‌‌که بین فضائل و رذائل اخلاقی مقایسه ‌می‌کنیم، ‌می‌بینیم که فضایل اخلاقی مناسب با نظم جهان است و در تحکیم نظام امور عالم کمک ‌می‌‌کند. برعکس، رذائل اخلاقی بر خلاف نظم عالم و مخلّ به نظام جهان ‌می‌باشد. مثلاً نظم نظم‌آفرین اقتضاء ‌می‌‌کند که افراد در عین آسایش و راحتی زندگی کنند. خیانت، دروغ، تقلّب اموری هستند که به این نظم صدمه وارد ‌می‌کنند. نظم جهان اقتضاء دارد که تمام افراد در یک مرتبه و در یک مرحله هر کدام در موقعیّت خود به سر برند. عدالت امری است که موجب تحکیم این نظم ‌می‌گردد و روی این حساب مالبرانش از فلاسفه بزرگ بوده در مقام تعریف فضیلت ‌می‌گوید: «فضیلت عبارت است از دوستی نظام». و افلاطون در مقام تعریف فضیلت ‌می‌گوید: «الفَضیلَةُ هِیَ التَّشَبُّه بِالمَولَی ؛ فضیلت عبارت است از شباهت رساندن به خداوند متعال». یکی از دانشمندان بین این دو قول را جمع کرده و گفته است تعریف مالبرانش با تعریف افلاطون تفاوتی ندارد، زیرا افعال پروردگار هم عبارت است از ترتیب نظام و تناسق جهان. شخصی که دارای فضایل اخلاقی باشد اعمالی که از او نسبت به ایجاد نظام موجودات سر می‌زند، بر این که اشخاص مفلوک و بیچاره از بین نروند و بتوانند به زندگی خود ادامه بدهند، موثّر است. گذشته از این که فضایل اخلاقی در نظم جهان خلقت دخالت فوق‌العاده دارد، در نظم زندگی خود افراد بشر هم دخیل است. زیرا انتظامات زندگی یک انسان وقتی محفوظ است که نگرانی روانی برای او نباشد. فضایل اخلاقی این است که همواره یک اطمینان خاطری به انسان ‌می‌بخشد و همواره شخص از خودش خشنود است. ولی اثر رذیله اخلاقی این است که روح تحت فشار قرار ‌می‌گیرد و انسان از مصاحبت با افراد رنج ‌می‌برد و مایل است از اجتماع برکنار باشد. مثلاً آدم بخیل از صحبت سخاوت رنج ‌می‌برد و همواره خودش را یک فرد جانی ‌می‌بیند که ضمیر و باطن، او را سرزنش ‌می‌‌کند. امام صادق(علیه السلام) فرمود:
«م‍َنْ ساءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفْسَهُ»[v] ؛
«آدم بد اخلاق همواره روانش معذّب و رنجیده است.»
 

خود آزمایی


۱. چه زمانی اعمال انسان توشه‌ی زندگی ابدی او می شود؟
۲. چگونه فضایل اخلاقی در نظم جهان خلقت دخیل هستند؟
 

پی‌نوشت‌ها


[i]. کافی، ج 8، ص 24.

[ii]. بحارالانوار، ج 68، ص 394.

[iii]. کافی، ج 2، ص 321.

[iv]. سوره بقره، آیه 22.

[v]. تحف العقول، ص 58.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
سیداحمد علم الهدی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: